اگر بخواهیم برای درک حالتی که انسان برای آن واژه مرگ را انتخاب کرده است منطقی بیابیم شاید بهتر است ابتدا دنیا (جهان مادی ) را درک کنیم  . دنیا همانند دانشکده ای است ، که انسان به آنجا می رود تا چیزی و یا چیزهایی را بیاموزد و وقتی انسان مراحل آموزشی خود را در این دانشکده با مو فقیت به پایان رسانید ، فارغ التحصیل می شود و اینجا انسان به مرحله ای از زمان می رسد که آموخته هایش شیوه و کیفیت زندگی پس از فارغ التحصیلی اش را رقم می زند و این بستگی دارد به اینکه انسان برای درک بهتر چیزهایی که باید یاد می گرفت چغدر تلاش کرده است . در مدت زمان کوتاه این دنیا ، انسان به وجود می آید تا زندگی کردن را بیاموزد و در طول مدتی که در این دنیا می ماند زندگی کردن را می آموزد تا اینکه مرگ جسم انسان ، او را از تحصیل چگونه زندگی کردن ، فارغ می کند و حالا نوبت آن است تا انسان ، آموزه هایش از زندگی ، شیوه و کیفیت زندگی پس از مرگ جسمش را معین کنند و این بستگی دارد به اینکه انسان ، تا زمانی که جسمش را در اختیار داشت ، برای خود شناسی اش ،چگونه و چغدر تلاش کرده است . و اما مرگ جسم انسان یعنی قطع دائمی ارتباط روان انسان با جسمش و آشکار شدن ارتباط روان انسان با روحش  برای همیشه و شروع زندگی جاودانه انسان در حالتی که دیگر به جسمش احتیاج ندارد .  

 

 

http://besuyeeshgh.blogfa.com/