رابطه پاسخ به مسئله از طرف دین یا اعتقاد با علم یا دانش
مقدمه :
نیاز بشر ، باعث جستجو و حس کنجکاوی در او شده است .
جستجو و کنجکاوی بشر ، باعث اشتیاق به مشاهده و بررسی در او شده است .
اشتیاق به مشاهده و بررسی بشر ، باعث بوجود آمدن چالش ها و طرح سوال ها و ایجاد مسئله های فراوان در او شده است .
بوجود آمدن چالش ها و طرح سوال ها و ایجاد مسئله های بشر ، باعث حرکت رو به جلو و تلاش های فوق العاده برای او شده است .
در نهایت حرکتهای رو به جلو و تلاش های فوق العاده بشر ، باعث ترقی و پیشرفت و ایجاد تمدن برای او شده است .
بشر در ابتدا به خاطر عدم آگاهی و نادانی و عدم شناخت سر منشاء نیاز های خود ، ناتوان از رفع آنها بوده است لذا برای پاسخ به نیاز های خود که ناتوان از درک آنها بوده است به ایمان و اعتقاد روی آورده است و یا هر جا با سوال و مسئله ای مهم و مبهم برخورد می کرده چون ناتوان از درک حقیقت و ماهیت واقعی آن بوده است و قدرت تعقل او در برابر پاسخ مسئله کم می آورده است ، او برای قانع کردن و رفع تکلیف برای خود به ایمان و تقدس گرایی و اعتقادات خود متوسل شده است . چون ایمان و اعتقاد با ایجاد توهم در بشر باعث فریب و انحراف ذهن او از اصل مسئله و موضوع می شود .
به عبارتی دیگر بشر در ابتدای خلقت به خاطر پیچیدگی مسائل ، به جای حل آنها بدانها معتقد شده است و به آنها ایمان می آورده است و آنها را مدح و ستایش نموده و قدرت برتر دنیا می پنداشته است و با گذشت زمان از آنها مدد جویی می کرده و برای حل مسائل دیگر خود از آنها کمک می خواسته است .
مثال : بشر در ابتدا ماه را نمی شناخت . آن را مشاهده می کرد اما ناتوان از درک آن بود و چون حل این مسئله بسیار پیچیده و دور از دسترس برای او بود لذا آن را خدای مقدسی برای خود شمرد و به آن ایمان آورد و با او راز و نیاز می کرد و با التماس برای رفع نیازهایش از او کمک می خواست و ... تا اینکه .
و بسیار مثال های دیگر مانند این :
او خورشید را نمی شناخت و از آن برای خود خدا ساخت .
او سایر ستارگان را نمی شناخت و از آنها برای خود خدایان ساخت .
او آسمان را نمی شناخت و از آن برای خود خدا ساخت .
او کوه ها ، دریا ها ، جاهای دور دست ، جنگلها و ... را نمی شناخت و از آنها برای خود خدایان ساخت .
در واقع بشر در ابتدای خلقت چون بسیار ناتوان از حل مسئله های زندگی خود بود لذا به صورت اعتقادی با آنها برخورد می کرد .
واژه خدا در واقع قدرتی برتر برای او در ذهنش ایجاد می کرده است چون انسان به خاطر درک پایینش ناتوان از رفع نیاز هایش بوده و هست لذا به توهم این قدرت برتر در ذهن خود نیاز مند می باشد . مگر اینکه ... .
با گذشت زمان و گسترش اعتقادات و توهمات بشر ، او از چیزهای مقدس پنداشته خود یا همان خدایان برای کاستن یا برطرف کردن همه یا بخشی از درد ها و رنج های خود ملتمسانه درخواست کمک می نمود تا خدایان در نهایت با پاسخ به نیازهای بشر باعث خوشحالی و خوشبختی او بگردند . اما ...
در این زمان چون بشر توانایی درک واقعی ماهیت بسیاری از اشیاء دور و نزدیک را نداشت لذا با جمله سازی و ایجاد نقل و قول های بسیار زیبا و با ایجاد داستانهای اسطوره ای و افسانه ای دلخواه خود را به این جواب ها راضی و قانع می نمود .
اما اما اما
بسیاری انسانها با گذشت زمان به ماهیت واقعی بسیاری از چیزهایی که گذشتگان از درک آنها ناتوان بودند ، پی بردند . و آنها را به درستی درک نمودند . اینجا بود که اختلاف بین عقاید بوجد آمد و ...